English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (4566 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Time lost cannot be won again. <idiom> U فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
lost time U زمان مفقوده
lost time U زمان گمگشته
to recover lost time U وقت گمشده را جبران کردن)
Other Matches
lost U گم شده
i lost my a U دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
lost U گلوله ناپیدا
lost U از دست رفته تلف شده
to get lost U گمراه شدن
to get lost U گم شدن
to get lost U گم کردن
lost U ضاله
lost causes U هدف تحقق نیافتنی
Get lost! <idiom> U دورشدن
lost causes U جنبش یا آرمان از دست رفته
lost cause U جنبش یا آرمان از دست رفته
lost U مفقود
lost U منحرف
lost U از دست رفته ضایع
lost U گمشده
lost U زیان دیده
lost U شکست خورده گمراه
lost cause U هدف تحقق نیافتنی
He has lost count. U حساب از دستش دررفته
We lost our way in the dark. U راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
i lost the train U به قطار نرسیدم
He lost everything that was dear to him. U آنچه برایش عزیز بود از دست داد
sleep was lost to me U خواب بمن حرام شد
She lost her loved ones . U تمام عزیزانش را از دست داد
lost article U شیئی گمشده
i lost the train U قطار را از دست دادم
he lost his reason U عقل یا هوش خودرا ازدست داد
he lost the seat U دوباره بوکالت برگزیده نشد
i have lost all patience U طاقتم طاق شده است
long-lost U کسیکهمدتهایمدیدیاسترویتنشدهاست
he lost the seat U مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
i lost my friends U دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
i lost sight of it U از نظرم نهان گشت
she has lost her roses U چهره گلگونش زعفرانی شده است
I have lost my wallet . U کیف پولم را گه کرده ام
She lost her way home . U راه خانه اش را گه کرد
we lost sight of him U از نظر ما ناپدید شد او را گم کردیم
lost chain U زنجیره از دست رفته
lost chain U زنجیره گم شده
contact lost U تماس قطع شد
to count for lost U از دست رفته بحساب آوردن
lost documents U اسناد و مدارک گم شده
lost target U تیر خطا
lost mass U افت جرم
lost head U افت بار
lost cluster U تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
contact lost U هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
contact lost U هدف گم شد
lost and untraceable U غایب مفقودالاثر
lost animal U حیوان ضاله
To be lost . To disappear . U ازمیان بر افتادن
lost article U لقطه
lost animal U حیوان گمشده
lost child U طفل لقیط
lost document U مدرک گم شده
no love lost <idiom> U سوء نیت ،احساسبدی داشتن
lost ball U گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
Did you ever find that pen you lost ? U قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
I have lost a lot of blood. U خون زیادی از من رفته است
the army lost heavily U ارتش تلفات سنگین داد
I did it unwittingly. I lost count. U از دستم دررفت
We lost the case . We were convicted. U دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
We should not have lost sight of the fact that ... U ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
The ship and all its crew were lost . U کشتی با کلیه سر نشینانش گه ( مفقود ) شد
I have lost my interest in football . U دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
lost property office U دفتر اشیای گم شده
to sighfor lost days U افسوس روزهای تلف شده راخوردن
lost wax process U ریخته گری با مدلهای مومی
lost wax process U فرایند مدلهای مومی
She lost her husband in the crowd . U شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
Get lost ! scram ! Beat it! Get out !Get out of my sight ! Be off with you ! U برو گمشو !
He lost control of the car and swerved towards a tree. U او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
down time U زمان تلفن شده
in no time <idiom> U سریعا ،بزودی
in time <idiom> U قبل از ساعت مقرر
in no time U خیلی زود
many a time U بارها
in the mean time U ضمنا
in the time to come U در
in the time to come U اینده
in time U بموقع
while away the time <idiom> U زمان خوشی را گذراندن
time out <idiom> U پایان وقت
time after time <idiom> U مکررا
down time U مدت از کار افتادگی
from time to time <idiom> U گاهگاهی
all-time U همیشگی
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> U نگهداری میزان و وزن
on time <idiom> U سرساعت
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
in time U بجا
many a time U چندین بار
just in time U درست بموقع
just in time U روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
two time U دو حرکت ساده
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
take your time U عجله نکن
time will tell U در آینده معلوم می شود
It's time U وقتش رسیده که
behind time U بی موقع
up time U زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
what is the time? U وقت چیست
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time U در زمان دیگری
what is the time? U چه ساعتی است
what time is it? U چه ساعتی است
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
down time U مرگ
There is yet time. U هنوز وقت هست.
behind time U دیر
down time U وقفه
What time is it?What time do you have? U ساعت چند است
four-four time U چهارهچهارم
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
i time U time Instruction
f. time U روزهای تعطیل دادگاه
one-time U سابق
At the same time . U درعین حال
old time U قدیمی
on time U مدت دار
once upon a time U روزی
one-time U قبلی
three-four time U نت
two-two time U نتدودوم
for the time being U عجالت
off time U وقت ازاد
off time U مرخصی
from this time forth U ازاین پس
from this time forth U زین سپس
from this time forth U ازاین ببعد
from time to time U گاه گاهی
from time to time U هرچندوقت یکبار
mean time U ساعت متوسط
mean time U زمان متوسط
once upon a time U روزگاری
once upon a time U یکی بودیکی نبود
out of time U بیگاه
all-time U بیسابقه
about time <idiom> U زودتراز اینها
out of time U بیجا
all the time <idiom> U به طور مکرر
do time <idiom> U مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> U برای مدتی
down time U زمان تلف
down time U زمان توقف
out of time U بیموقع
all-time U بالا یا پایینترین حد
one-time U پیشین
to keep time U موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
to know the time of d U هوشیاربودن
to know the time of d U اگاه بودن
since that time. thereafter. U ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
one at a time U یکی یکی
even time U دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
Our time is up . U وقت تمام است
One by one . One at a time . U یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . U یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
down time U زمان بیکاری
any time <adv.> U هر بار
time U تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time U خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time out U معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time out U مهلت
time out U تایم
time out U ایست
time out U وقفه فاصله
time out U ساعت غیبت کارگر
at any time <adv.> U هر بار
time U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time U روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time U فرصت موقع
time U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time U وقت قرار دادن برای
time U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
at any time <adv.> U همیشه
any time <adv.> U همیشه
time U اندازه گیری زمان یک عملیات
time U TIفرمان E
some time U مدتی
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
some time or other U یک روزی
some time or other U یک وقتی
she is near her time U وقت زاییدنش نزدیک است
time and again U بکرات
time and again U چندین بار
there is a time for everything U دارد
some time U یک وقتی
time U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time U زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
Recent search history Forum search
2New Format
2New Format
2off-season
2off-season
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1time is prceious it has great
2برنامه استخر
1امیدوارم جوش باشی
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1Waste of time & money if you can't man
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com